یه رمان نوجوان پسند دیگه


داستان در مورد هولدن کالفید 17 سالس که چند درس نمره قبولی نمیاره . وقراره از مدرسه شبانه روزی اخراجش کنن ولی به دلایلی که در ادامه داستان براش پیش میاد . یک شب تصمیم میگیره قبل از اینکه نامه اخراج شدنش به دست خانوادش برسه .مدرسه رو ترک کنه و بره  چند روز برای خودش یه  چرخی بزنه  ..

اگه به صورت کلی نگاه کنیم ممکنه  همه چی خیلی ساده به نظر برسه . ولی ازش یه سری چیزا میشه بیرون کشید .شخصیت هولدن خیلی جالب بود . تقریبا به هر چیزی که نگاه  میکرد موجب افسردگیش میشد .اینکه همه سعی میکنند احساسات واقعی خودشون رو مخفی کنند. وهر کسی زور میزنه برای اینکه خودش نباشه  تا مورد قبول دیگران باشه و وقتی  میخوای خودت باشی از جامعه طردت میکنن . به عبارتی هولدن از اون دسته از آدما بود که نمی تونست هم رنگ جماعت بشه برای همین این باعث میشد بیشتر آدما ی اطرافشو چاچول باز ببینه . خندم میگره یه عده این کتابو خونده بودن میگفتن جریان داستان در مورد یه نوجون لات هست در صورتی که به نظرم بیش از حد روح لطیفی داشت که  فساد جامعه و فقر روش اینقدر فشار میاورد .