کتابش در مورد آیدا الهی هست که حدود سن بیست سالگی با اتوبوس به شهری که دانشجو بوده داشته برمی گشته که متاسفانه اتوبوس شون تصادف می کنه و آیدا تنها کسی هست که آسیب جدی تو این ماجرا میبینه و دچار ضایعه نخاعی از مهره های 4 و 5 گردن می شه ، هدف آیدا از نوشتن این کتاب به گفته ی خودش اینه که همه ی درمان گران بتونن به حرفه ی خودشون از نگاه یک بیمار نگاه کنند .من خودم شخصا از خوندن این کتاب ناراحت شدم ،اینکه به عنوان یک بیماری که ناتوان در صحبت و حرکت بوده و به سختی کوچیک ترین خواسته هاشو می تونسته ابراز کنه و در آی سی یو چی کشیده برام ناراحت کننده بود ،قصور کادر درمان در انجام وظایف شون ، تشخیص اشتباه ، نا آگاه بودن به شرایط بیمار ، نگاه ماشینی و نه انسانی به مریض ، همه ی اینا تاسف برانگیز بود . مثلا همون ابتدا که تصادف میکنه به جای اینکه درست وضعیتش بررسی بشه بهش میگن که داره تمارض می کنه و این باعث میشه خیلی اتفاقی وقتی دارن ترخیصش می کنن بفهمن چه بلایی سر مهره های 4 و 5 این بنده خدا اومده ، تازه بعد اون بدون اینکه در مورد روند درمان بشینن باهاش صحبت کنن، از تراکشن برای جدا کردن مهره های جا به جا شده استفاده می کنن ، وبازم جای بسی تاسف هست که علت اصلی آسیب نخاعی ، سنگینی بیش از حد و غیر استاندار همون تراکشن بوده ، فکر کنم پونزده کیلو تو کتاب گفته بود . این تازه یه قسمتشه ، بعد اون که اوضاعش رو به وخامت میره ، لوله ی اینتوبه دهان که باید حدود هفت تا ده روز باشه ، نزدیک چهل و پنج روز تو نای آیدا نگه میدارن که همین باعث آسیب غیر قابل جبرانی میشه و قدرت تکلم و صحبت کردنشم ازدست میده . آیدا با همه ی این سختی ها و مصیبت هایی که تحمل کرده تا الان فقط با یه انگشت تونسته به کار مترجمی بپردازه و چندتا کتاب رو ترجمه کنه . و اینکه بعد این اتفاقی که تو زندگیش میفته تسلیم نمیشه وبا اینکه مجبور میشه رشته ی مهندسی صنایع تغذیه رو ول کنه ولی در رشته ی مترجمی ادامه تحصیل میده.
فکر نمی کردم که یک لبخند یا چند دقیقه در کنار بیمار وایسادن و باهاش مکالمه ی کوتاه داشتن تا چه حد میتونه در روند بهبودیش مهم و تاثیر گذار باشه .