۳ مطلب در تیر ۱۳۹۹ ثبت شده است

شاگرد قصاب.

راوی داستان یک کودک روان پریش به اسم فرانسی برادی، قراره هرچیزی رو که میبینه از دید خودش برای شما تعریف کنه و این یکی از مزایای این کتابه.شخصیت اصلی کتاب عاشق کتاب کمیکه و زیاد درموردشون حرف میزنه درصورتی که  من به عنوان خواننده با هیچ کدوم از کمیک های نامبرده اون زمان آشنایی ندارم . کار خوبی که مترجم کرده اینه عکس کتابای کمیک رو آخر کتابش قرار داده تا حداقل یه تصویر ی تو ذهن مخاطب نقش ببنده. راوی غیر قابل اعتماده و گاهی تو این قضیه که این اتفاق واقعا افتاده یا نه دچار شک میشید, یه جورایی نمیفهمید اتفاقی که افتاد جز خیالاتشه یا واقعیت. زمان یکی دیگه از مواردی که تو این کتاب مدام جابه جا میشه و ممکن اولش گیج بشید.شیوه نگارش (جریان سیال ذهن) و گذشته وآینده و حال رو با هم مخلوط کرده. خوندن کتاب دقت بالایی میخواد چون از علامت های نگارشی استفاده نشده و گاهی اوقات ممکن که نفهمیدجمله گفته شده حرف خودشه یا نقل قول! کتاب خوبی بود ولی خوندنش حوصله میخواد. من از پایانش خوشم نیومد 

 

  • l0vebook ..
  • چهارشنبه ۲۵ تیر ۹۹

باشگاه مشت زنی.

 

داستانش رو لو نمیدم. به نظرم از اواسط کتاب داستان جذاب تر میشه، این یه کتاب در مورد خود ویرانگری هست ونه خودسازی واعتقاد داره این ویران شدن و این ازدست دادن  شما رو به کمال میرسونه . فلسفه ای که پشتشه مو به تن آدم سیخ میکنه. اینکه وقتی درست هیچی برای ازدست دادن نداری. اون لحظه دقیقا زمانی هست که آزاد شدی. همه چیز رو به متلاشی شدن میره و شخصیت اصلی داستانم سعی میکنه به این فرآیند سرعت ببخشه. تو این کتاب نفرت نسبت به پولدار های بی غم موج میزنه. آدمایی که دلشون میخواد با پولشون همه چی رو بخرن  وهمه چی رو به دست بیارن و تو دلت میخواد وقتی هیچی برای ازدست دادن  نداری پس لااقل بتونی بهشون ضربه بزنی. کتابی مخالف مصرف گرایی. تو یه قسمت از کتاب میگه مردها و زن های جونی که حاضرن  جانشان رو فدای چیزی کنند. تبلیغات رسانه ها باعث شده این آدم ها مدام دنبال اتومبیل یا لباس هایی باشند که اصلا نیازی به آن ها ندارند. چند نسل است که آدم ها شغل هایی دارند که از آن متنفرند و تنها دلیلی که ول شان نمی کنند. این است که بتوانند چیزهایی بخرند که به هیچ دردشان نمی‌خورد. ودر آخر چه ایده عجیبی رو دنبال میکنه. تباهی

نابودی این تمدن 

آرزوی رسیدن به همون نقطه شروع و ابتدایی که هرکس برای نیاز روزانه اش تلاش میکنه. تصور کن در وسط بزرگ راه یک گوزن رو شکار میکنی و از هوای به دور از هر آلودگی لذت میبری. درست جایی که دیگه هیچ ماشینی تو خیابون نمی بینی و کت وشلوار ها ولباس های شب زنونه پشت ویترین مغازه ها خاک میخوره. همه این افکار مطرح شده یا شاید وحشتناک  از یه ذهن خسته نشات میگیره 

که از کاری که انجام میده به فرسودگی رسیده. شاید از این همه تکرار

درحسرت یک خواب راحت 

شاید اولش از دیدن مصیبت دیگران یا آدمای رو به موت به آرامش برسه. شایدبعدها از داغون شدن صورت و چهرش به آرامش برسه ولی درنهایت از داغون شدن جهان اطرافش لذت میبره و ساختن یه ارتش مخرب به نوعی به آرزوش تبدیل میشه. پروژه ای که آدمیزاد رو مجبور می‌کنه به خواب زمستونی بره تا زمین دوباره احیا بشه. 

  • l0vebook ..
  • يكشنبه ۲۲ تیر ۹۹

مدفن کرم شب تاب

 

چقدرغم انگیز  وتاثیر گذار بود . به یاد نمیارم تاحالا سرهیچ فیلمی تااین حد گریه کرده باشم. 

  • l0vebook ..
  • چهارشنبه ۱۸ تیر ۹۹
_کلاهدوز میترسم دیگه نبینمت
+آلیس عزیزم
در باغ خاطره

در جایگاه رویا

اونجا جاییه که من وتو همو میبینیم
_ولی رویا واقعیت نیست
+و کی به تو میگه واقعیت چیه؟