اتحادیه ابلهان
اثر:جان کندی تول
توضیحی در مورد سرنوشت این کتاب که خیلی جالب است:
جان کندی که نویسنده این اثر است در سن 30 سالگی به خاطر اینکه هیچ کس حاظر به چاپ کتابش نمیشه به خارج شهر میره وخودشو با دود اگزوز ماشینش به کشتن میده،بعد از اون با تلاش های زیادی که مادرش انجام میده ،میتونه کتاب پسرش رو به چاپ برسونه واین کتاب جایزه پولتیزر دریافت میکنه ،به حق که اسم کتاب براندازه اون احمق هایی هست که کتابش رو چاپ نکردن و موجب شدن یه نویسنده عالی دست به خود کشی بزنه واین تنها اثر به جامانده ازش باشه
کتاب توصیف و فضاسازی عالی داره به نحوی که شما شخصیت اصلی داستان رو کنار چشماتون هر ازگاهی میبینید:)
موضوع کتاب: به نظرم تو دسته طنز تلخ میشه گذاشتش:-"
کتاب در مورد پسر 30 ساله ای به اسم اینگشس است که مدرک فوق لیسانس تاریخ قرون وسطی داره وهمه مساعلی که اطرافش رخ میده به نحوی به الهه خشم وامثال این نمادهای تاریخی نسبت میده ؛اضاف وزن بالایی داره و با مادر پیرش در یکی از مناطق پایین شهر تو یه خونه نقلی زندگی میکنه ،وکار خاصی هم نداره که انجام بده بگونه ای همه رو ابلهه میبینه وکسر شآنس میاد حتی بخواد کار کنه واز حقوق بازنشستگی پدرمرحومش خودشو مادرش زندگی شون رو میگذرونن ،چنتا دفتر مشق برای خودش خریده وهر ازگاهی یه سری مزخرفات توش مینویسه و تو تخیلاتش به اینکه گناهان جامعه مدرن رو به عذاب الهه های قرون وسطی ربط بده وتفسیر کنه وتو دفترش بنویسه وفکر کنه یه شاهکار داره خلق میکنه بسنده کرده تا اینکه مادر پیرش ماشین قدیمیشون رو به یه ساختمون میکوبه وبرای اینکه خسارت رو بپردازن اینگشس تنبل رو مجبور به کار میکنه،واما تو هرکاری که این پسر میره یه دسته گلی آب میده و بعدیه مدت از اون کار بیرون میندازنش به شکلی که در آخر کتاب مادرش به همراه جمعی از دوستاش برضد خود پسرش درمیاد:))
در این داستان شخصیت های دوست داشتنی خیلی زیادی وجود داره
پیرزنی که ازش بیگاری میکشن وبازنشسته اش نمی کنن به خاطر اینکه زن صاحب کار با دو کلاس سواد ابتدایی روان شناسی فکر میکنه با این کارلطف در حق پیرزن میکنه که احساس بیهودگی نکنه (پیرزن تو تصور من شبیه مادربزرگ سیدنی تو عصر یخبندان بود:)))
پلیس بیچاره ای که باهاش رفتارهای ناشایستی رده بالاها میکنن
سیاه پوستی که از ترس پوست تیره وبیکاریش که دوباره منجر به زندان رفتنش نشه تو یه کافه با حقوق سگی کار میکنه:))
من خودم وقتی آخر کتاب رو تموم کردم با شخصیت اینگشس همدردی کردم در صورتی که کل داستان یه حالت منزجر کننده نسبت بهش داشتم ،اولش با خودتون فکر میکنید که پارانویا شدید داره ولی بعد میفهمید که درواقع یک خودناپسند است که درقالب خودشیفته میخواد نقش بازی کنه :))))
در یک کلام ارزش خوندن 100 در 100 داره