تمام آنچه که هرگز به تو نگفتم
اثر سلست ان جی
کتاب در مورد دختری 16 ساله به اسم لیدیا ،که دورگه (چینی-آمریکایی) نوشته شده که ازاول کتاب شما با خوندن این جمله (لیدیا مرده است!) پی به مرگش میبرید ،وحالا مابقی کتاب مطرح کننده علت مرگ این دختراست ،کتاب به هیچ وجه جنایی نیست بلکه در مورد خانواده این دختر نوشته شده اینکه چه گونه وچه طور آخرش به اینجا کشیده شدن ،داستان از تک تک شخصیت های داستان حرف میزنه ،از مادرش که یک دختر جوان آمریکایی وچه جور عاشق خوندن رشته ای مثل پزشکی بود ، ولی وقتی وارد دانشگاه میشه تو درس تاریخ عاشق استاد چینی این درس شده وباهاش ازدواج میکنه،وبعد ازاون درس رو ول میکنه و حسرتش به دلش میمونه تا اینکه حاظر میشه یه جا خانوادشو بدون اینکه بهشون بگه ول کنه وبره دوباره سمت آرزوش ولی شکست خورده ترازقبل برگرده ..
داستان در مورد مرد چینی که ازکودکی به همراه خانوادش مهاجرت میکنه وهمیشه از اینکه پدر ومادرش کارگر ساده مدرسه بودن یا رنگ پوستش زرد بوده وبا بقیه تفاوت داشته یه حالت شرمساری داره واینکه دوستان زیادی نداره وتو روابط اجتماعی خوب نیس وحالا که یه دختر آمریکایی عاشقش میشه فکر میکنه الان موقع جبران اون کمبود هاست
داستان در مورد پسر خانواده ای نوشته شده که از بچگی خواهر کوچک ترش(لیدیا)همیشه مورد توجه خانوادش بوده وبا اینکه خیلی باهوش تر از خواهرش در درس بود ولی حتی یک صدم خواهرش هم مورد تشویق خانوادش قرار نگرفت و از دور نظاره گر بود
داستان در مورد کوچیک ترین فرزند خانوادس که وقتی پدر ومادرشو میبینه خودشو زیر میز یاهرجای دیگه قایم میکنه ،چون فکر میکنه وجودش نظم خانواده رو بهم میزنه پس سعی میکنه مثل یه سایه باشه
ودر آخر داستان در مورد لیدیا 16 ساله است،همون دختری که سوگلی خانوادس رنگ چشماش مثل مادرش روشن ،ومادرش ازش توفع داره پزشکی بخونه وبعضی درس هارو جهشی برداره ،وپدرش در توهم خودش فکر کنه این بچه در روابط اجتماعی عالی تا کمبود خودشو تو این دختر جبران کنه ،وچقدر براش افتضاح که هرسال موقع کریسمس کتاب به جای چیزی که دوست داره کادو بگیره ،وبا اینکه از درون خورد میشه میخواد سعی کنه خواسته مادرش رو اجرا کنه وبراش مهم با این کارا حتما راضی نگهش داره چون از آخرین باری که خانه رو ترک کرد واون موقع فقط8 سال داشت مدام فکر میکرد چون بچه بدی بوده گذاشته رفته ووقتی دوباره برگشت به خودش قول داد تا ابد بچه خوب مامان باشه همونکه همیشه اطاعت میکنه وبودن مادر رو در هر شرایطی تضمین میکنه، و وقتی فهمید پدرش از وایسادنش پشت گوشی تلفن و حرف زدن با بقیه آدما چقدر بهش افتخار میکنه با اینکه حتی یه دوست صمیم نداشت بیشتر اوقات پشت خط تلفنی که تنها خودش با خودش حرف میزد برای خوشحال کردنش فیلم بازی میکرد چون فکر میکرد این کار ارزش به دست آوردن اون نگاه افتخار آمیز رو حتما داره
##خیلی خوبه اگه بچه دارید این کتاب رو بخونید ،در هرصورت کتاب فوق العاده ای بود ...