کتاب خوبی بود به طوری که بیشتر جملاتش آدم رو به فکر فرو میبرد ،ویه حالت اگزیستانسیالی هم میشد توش دید .

من قبل اینکه بخوام این کتاب رو بخونم .یه نقدی ازش دیدم که نوشته بود این کتاب در مورد شورشی  که در زندان شروع میشه  ودر هواپیما خاتمه پیدا میکنه ،و واقعا دلمو زد یه چیزایی مثل فرار از زندان قبل خوندنش تو ذهنم شکل گرفت ولی میتونم بگم با خوندن جملات اول از این کتاب میشه فهمید با  یه کتاب  فلسفی  سروکار دارید

آیا منصفانه هست با اتحادیه ابلهان مقایسه شود؟تا چقدر تشابه ؟

اینکه باز تو یه جا با اتحادیه ابلهان  قیاسش میکنن به نظرم زیاد منصفانه نیس ،من هردو این کتابارو خوندم .واگه بخوام نظر شخصیمو بگم ،تو بعضی جهات مشابه هستن اینکه هردو نویسنده ،اولین کتابشون تبدیل  به یه شاهکار ادبی میشه .البته متاسفانه جان کندی همون طور که تو معرفی کتابش گفتم به علت نادانی چنتا احمق تو چاپ نکردن اثرش دست به خودکشی میزنه وهیچ اثر دیگه ای ازش باقی نمی مونه.وخب شباهت دیگه ای که میشه گفت طنز تلخ هردو کتابه ،اما وضوح این طنز در کتاب اتحادیه ابلهان به نسبت جز از کل بیشتر است وکتاب جزاز کل بیشتر حالت فلسفی داره تا طنز،مشابهت بعدی که بین این دو کتاب است ،از زبان شخصیت های متفاوت صحبت کردنه .البته شخصیت های موجود در کتاب اتحادیه ابلهان نسبت به این کتاب بیشتر از دوشخص  وبا ظرافت خاصی در جای جای کتاب قرار گرفته بودن که به نظرم امتیاز بیشتری تو این قسمت میگیره.آخرین شباهتی که به ذهنم میرسه پیوستگی خارق العاده ای در دو کتاب بود که وجود داره ،اینکه شخصیت هایی خلق کردن که در انتها یا اواسط کتاب به گونه های مختلف به هم متصل میشن ودر هردو این کتاب ها احساس شگفتی به شما دست میده که چگونه با وجود پراکندگی این موضات در آخر در نقطه هایی به هم اتلاق میشن .باز بخوام صادق باشم در اتحادیه ابلهان به نسبت جز از کل پراکندگی داستان ها واشخاص بیشتر بود وخب به نظرم کار نویسنده سخت تروشاید به خاطر همین باشه که کتاب جز از کل نامزد جایزه بوکر سال 2008 شد ولی اتحادیه ابلهان برنده جایزه پولیتزر سال 1981وبرتری دیگه اتحادیه ابلهان توصیف خارق العاده حتی جزعیات  شخصیت های داستان و همین طور توصیف بی نظیر فضای پیرامونی بود که داستان درش جان میگرفت  

جریان کتاب از چه قراره؟

جریان در مورد پدر و پسری که هر کدوم داستان خودشون رو  در جای جای رمان روایت میکنن  .مارتین  دین پدری که همیشه در سایه بوده ومحبوبیت برادر کوچیک ترش ازهمان ابتداجلوی دیده شدنش رو گرفته،در کل اگه بخوام توصیفش کنم مردی با ایده های وحشتناک به ذهنم میرسه،شاید طنز تلخ مارتین دین به این علت باشه که دست به هرچی زد در واقع فاجعه ای ناخواسته به بار آورد و  در جای جای رمان نقش کیلیدی مارتین در نابود کردن آینده برادر کوچیک ترش وخانوادش  رو به صورت ناخواسته میتونیم ببینیم ؛و اما در ادامه رمان گویا نقش  دو برادر تا حدودی  جابه جا شده  وسایه برادر کوچیک تر در زندگی مارتین باعث سقوطش درانتهاس،

یه توصیف دیگه ای  که از شخصیت مارتین میشه کرد اجتماع گریز بودنش.نفرتش گه گاهی به نوع بشر وانزوا طلبیش در زندگی  که منم این سبک زندگی رو عمیقا میپسندم،یاده این بیت افتادم(دلا خو کن به تنهایی    ازاین تن ها بلا خیزد)

 درواقع میشه فیلسوفی عنوانش کرد که در انبوه  منطق خودش گم شده 

رابطه عجیب مارتین با پسرش جسپر .هم به  زیبایی بهش پرداخته شده بود وشباهتی که این پسر وپدر داشتن وافکار وبرداشتشون نسبت بهم وترس جسپر از اینکه یکی مثل پدرش نباشه (به عبارتی تناسخ زود هنگام پدرش مارتین) باز اینجای کتابم به نظرم یه فلسفه عمیق رو دنبال میکنه !

 چند درصد آدما علاقه دارن یکی مثل پدر یا مادرشون بشن یا رفتار های ناپسندشون رو دنبال کنن!ومتاسفانه در تلاش ناباورانه شون برای چیزی متفاوت از اون ها وقتی تو آینه  چند سال بعد خودشون رو نگاه میکنن دقیقا همون چیزی رو میبینن که یه روز از تبدیل شدن بهش وحشت داشتن .

تو این کتاب از کودکی مارتین داستان شروع میشه ،ورابطش با خانواده وبرادرش تا جریاناتی که با پسرش براش پیش میاد ، ونقش کیلیدی که تو این کتاب دو برادر برروی زندگی هم گذاشتند به نظرم داستان خاصی رو ایجاد کرده ،اما مهم تر از موضوع  داستان  فلسفه ای که در جملات کتاب نهفتس 

*پست بعدی  رو از دست ندید (تیکه هایی از کتاب جز از کل)تا خودتون نخونیدش ترقیب به خوندن این کتاب دوست داشتنی نمیشید